نقد استاد مصطفی ملکیان

این وبلاگ روزنامه ای است برای گفتگوی انتقادی پیرامون اندیشه استاد مصطفی ملکیان

نقد استاد مصطفی ملکیان

این وبلاگ روزنامه ای است برای گفتگوی انتقادی پیرامون اندیشه استاد مصطفی ملکیان

استاد مصطفی ملکیان بسیار دقیق است. نقد او راهی برای تمرین منطق و اندیشه است.
خوشحال می شوم که نظر خود را در مورد مطالب کوتاهی که نقل می کنم بیان کنید.

۲۸ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

استاد ملکیان:

در زندگی فیلسوفانه یک فرد می پذیرد که باورهای او قطعی نیستند. بنابراین یک فیلسوف هیچ گاه دیگری را تکفیر نمی کند و حکم به ارتداد او نمی دهد و او را متهم به فسق و فجور نمی کند. (جلسه 4 از زندگی فیلسوفانه)


پاسخ:

1- اگر هیچ باوری قطعی نیست پس همین سخن استاد هم قطعی نیست و در معرض شک است. 

حتی این پیش فرض استاد که "تکفیر و ارتداد بد است" نیز قطعی نیست. خصوصا اگر ارزشها را ما خودمان به جهان پرتاب کرده باشیم.


2- درست است که فیلسوف کسی را تکفیر نمی کند اما کسی که خود را فیلسوف می داند ممکن است مخالفین خود را گرفتار جهل و خرافه و تعصب و پیش فرض می داند. خود استاد مدام خرافه و تعصب و دگم را مقابل زندگی فیلسوفانه قرار می دهد.


3- نژادگرایی یک دیدگاه فلسفی است که در طول تاریخ بشر بیشترین خشونت و قتل و تخریب را به دنبال داشته است. از نظر تاریخی ریشه این دیدگاه باور به برتری انسان اروپایی است. انسان اروپایی از زمانی که پیرو فلسفه های مادی و نسبی گرا شد دچار خشونت نژادی شد.

تعداد کشته های حاصل نژادگرایی با تعداد خشونت حاصل از تکفیر قابل مقایسه نیست.


استاد معتقد است حقیقت قابل کشف نیست. ما نمی توانیم از نگاه انسانی خودمان فراتر برویم و  خود حقیقت را بشناسیم. حقیقت همیشه خارج از شناخت است. حتی در مورد سردرد خودمان ممکن است خطا کنیم. چون شاید مخ در خم باشیم!

اما در زندگی فیلسوفانه ایشان حقیقت را معیار تغییر باور قرار می دهند. فیلسوف حاضر است باور خود را تغییر بدهد مشروط به آنکه باور جدید به حقیقت نزدیکتر باشد. هر باوری در معرض تغییر است. هیچ پرونده ای مختومه نیست.(درس چهارم)


سوال:

بدون شناخت حقیقت چگونه می توانیم متوجه شویم که یک باور به حقیقت نزدیکتر است؟

مثل این است که یک نفر بگوید من نمی دانم تهران کجاست. اما می دانم این مسیر برای رسیدن به تهران نزدیکتر است!


اینکه هر باوری در معرض تغییر است ادعایی خودویرانگر است. چون همین باور نیز در معرض تغییر است.


کاش استاد به توصیه های خود در «چراغ روشن سکوت» عمل می کرد. منظورم این نیست که کاش ساکت می شد. منظورم این است که کاش فقط سخنان دیگران را نقد می کرد و نشان می داد راههایی که انسانها نشان می دهند پر از خطر و خطا و مغالطه و تاریکی است. این بخش از سخنان استاد که به نقد دیگران اختصاص دارد، کمتر اشکال دارد. اما وقتی خودش تلاش می کند راه را نشان  دهد باز همان اشکالات که به دیگر سخنان انسانی وارد است، تکرار می شود. 

احساسات ما گاهی متعلق مشخصی دارند و گاهی ندارند. ترس متعلق مشخصی دارد. مثلا من از سوسک می ترسم. اما دلهره متعلق مشخصی ندارد. آنچه را که متعلق مشخصی دارد عاطفه می نامیم که اگر بروز بدنی و جسمانی داشته باشد هیجان نام دارد. مثل عشق که از زبان بدن قابل فهم است. بر خلاف ناامیدی که نشانه بدنی ندارد.

 (جلسه سوم زندگی فیلسوفانه)


 سوال:

دلهره آیا خودش موضوع یک تجربه مشخص نیست. یعنی من گاهی تجربه دلهره دارم و گاهی ترس از سگ. در صورتی که دلهره خودش موضوع  باشد تفاوتی بین دلهره و ترس باقی نمی ماند. چون در هر دو ، موضوع هست.

در بدبینی و خوشبینی هم که مثال دیگر استاد است برای احساساتی که فاقد موضوع هستند همین تردید وجود دارد. آیا واقعا بدبینی موضوع مشخصی ندارد؟ آخر یک چیزی یا فردی باید باشد که آدم نسبت به آن بدبین باشد.


در این مورد هنوز مطمئن نیستم. فقط سوال کردم. 


 

از نظر استاد زیبایی یا زشتی در واقع وجود ندارد. این ما هستیم که زیبایی را به چیزها نسبت می دهیم. ژاپنی ها قبل از اینکه مدرن شوند چشم کوچک را دوست داشتند و الان نظر آنها تغییر کرده و چشم درشت را زیبا می بیننند.


پاسخ:

این نمونه ای از تعمیم شتابزده است. 

شاید اینکه در ژاپن قدیم معشوقه ها چشم کوچک داشتند و عاشقها همین چشم کوچک را تحسین کرده اند معنایش این نیست که چشم کوچک را بر چشم بزرگ ترجیح می دادند. شاید معنایش این است که قبلا امکان عمل جراحی پلک چشم وجود نداشت و عاشقهای ژاپنی مجبور بودند همین چشمهای کوچک را تحمل کنند!


به هر حال با یک نمونه از شعری که چشم کوچک را تحسین می کند نمی توان نتیجه گرفت که همه زیبایی ها نسبی هستند. مجسمه ها و تصاویر یونانی برای همه ملتها زیبا هستند و برای همه انسانها در طول تاریخ عفت و صداقت و تواضع زیباست.

از نظر استاد ملکیان اینکه می گوییم چیزی گران است یا ارزان واقعیت خارجی ندارد. این ما هستیم که ارزشها را به کالایی نسبت می دهیم.

(درس سوم از زندگی فیلسوفانه)



نقد:

گران بودن یک کالا که اعتباری نیست. خودرو در ایران گران است یک واقعیت است که حکایت می کند از نسبت هزینه تولید و قیمت فروش. همچنین نسبت قیمت خودروها با درآمد عمومی جامعه و یا نسبت قیمت آنها در  کشور نسبت به کشورهای دیگر که همگی واقعیتهایی بیرونی هستند می توانند به معنای گرانی یا ارزانی باشند.


اگر واقعا گرانی را ما به جهان پرتاب می کنیم و واقعیت ندارد پس مدیران اقتصادی به جای هر تلاشی فقط باید تلاش کنند تا نظر مردم را عوض کنند و مردم را قانع کنند که خودرو در ایران ارزان است.



در زندگی فیلسوفانه می پذیریم که هر سخنی پیش فرضی دارد و سخن فاقد پیش فرض نداریم.

(جلسه سوم از درسهای زندگی فیلسوفانه)



1-خود این سخن نیز اگر پیش فرضهایی اثبات نشده داشته باشد پس خودویرانگر است. 

یعنی همزمان ضدش نیز درست است.


2- اگر هر سخنی پیش فرضی داشته باشه، دیگر نمی شود هیچ سخنی را بیان کرد. چون برای بیان هر سخنی نخست باید پیش فرض آن را بپذیرم و برای پذیرفتن هر پیش فرضی دوباره با همین مشکل روبرو می شوم.


3- اینکه چیزی وجود دارد و یا اصل این همانی چه پیش فرضی دارد؟


4-استاد در جلسه چهارم دقیقه 31 نظرشان عوض می شود و می گویند: در زندگی فیلسوفانه گشودگی وجود دارد. لذا فیلسوف گرفتار پیش فرض نیست.

در حالی که در جلسه سوم گفتند از نظر فیلسوف سخن بدون پیش فرض نداریم.

آخه چرا این همه تناقض؟ خسته شدم. 

 ایمان دارم به سخن خدا که می گوید اگر قرآن هم سخن انسان بود پر از تناقض بود. واقعا معجزه نیست که 1400 سال پیش یک کتاب نگاشته شده در طول سالها و در هنگام زندگی و جنگ و صلح و تحریم و .... و با این حال خالی از تناقض است.



یکی از باورهای زندگی فیلسوفانه این است که در جهان هیچ ارزشی وجود ندارد. ارزشها را ما به جهان پرتاب می کنیم.(از این نظر تفاوتی بین ارزشهای زیبایی شناختی، حقوقی، اخلاقی، دینی، مربوط به آداب و رسوم و اقتصادی نیست.)

نتیجه این باور نوعی پلورالیسم ارزشی است و حاصل آن در عمل مدارا و تساهل است. فیلسوفان در مورد ارزشها نزاع نمی کنند مگر تا جایی که باورهای مشترکی وجود دارد.

(زندگی فیلسوفانه، درس 3)


سوال:

چرا مدارا و ترک نزاع خوب است؟

اگر ارزشها را ما می سازیم چگونه قتل و تعصب و آزار و اذیت دیگران را نفی کنیم؟

اصلا آقای ملکیان هزاران باید و نباید برای زندگی فیلسوفانه بیان می کنند. اگر اینها هیچ مبنایی ندارند پس چه ارزشی دارند؟


از نظر تاریخی در مورد فیزیک و سایر علوم نظر انسانها مدام تغییر می کند. اما نظر انسانها در مورد زیبایی و اخلاق ثبات بیشتری دارد. اینکه عدالت خوب است و ظلم بد است از زمان افلاطون تا امروز در همه جوامع اعتبار داشته است.

این موضع استاد خیلی ناامید کننده است. خیلییییی!!!!

اصلا فکر نمی کردم ایشان از پوزیتویسم دفاع کند که سالهاست در خود غرب هم دفن شده و پوسیده است. 


پی نوشت:

چرا استاد مطمئن است که ارزشهای دینی را نیز ما به جهان پرتاب کرده ایم؟ یعنی مطمئن است واجب و حرام مثل آداب و رسوم است؟ حداقل باید می گفت این ارزشها را یا ما به جهان پرتاب کرده ایم یا خدا.


حکمت «به من چه» از نظر استاد این است که 

هر پرسشی که مطرح می شود نخست باید بپرسیم «به من چه؟»


اگر دانستن جواب آن پرسش در زندگی شما تاثیری عملی دارد، پس دنبال پاسخ باشید.

ما  نمی توانیم همه چیر را بدانیم. اصلا دانستن همه چیز مطلوب نیست.


حالا به اطلاعاتی که در مدارس به شما یاد داده اند توجه کنید. آیا تا به حال شده بگویید فلان مشکل برای من پیش آمد و مطالبی که در کلاس دوم دبیرستان خوانده ام برایم مفید بود. بیشتر آنچه به ما یاد می دهند در زندگی ما تاثیری عملی ندارد و مفید نیست.


مثالهای دیگر استاد به نقل از عرفایی مثل شمس و ...:

اینکه خدا واحد است چه تاثیری در زندگی ما دارد؟ اینکه پیامبر معراج رفته است یا نه و آیا جسمانی بوده یا خیر چه ربطی به ما دارد؟ تو خودت سعی کن معراج بروی و سعی کن کثرت وجود خود را حل کنی.

 (

زندگی فیلسوفانه جلسه 2)


چند پرسش:

1-من تا زمانی که اطلاعات مورد نظر را ندانم چگونه می توانم بدانم به من مربوط است یا خیر؟ برای اینکه بدانم مطلبی تاثیر عملی دارد یا خیر اول باید از آن مطلب آگاه شوم.


 حتی طرح پرسش هم متوقف بر این است که ما چیزی بدانیم. تا اطلاعاتی در مورد یک موضوع نداشته باشم  پرسشی در ان موضوع برای من مطرح نمی شود.

 

2- آیا مطالب درسی دبیرستان برای شناخت رشته های تخصصی لازم نیست؟ حتی اگر قرار باشد هیچ تخصصی نداشته باشم آیا برای زندگی سواد نگارش و حساب و ... که در مدارس یاد می دهند لازم نیست.

 

3- من تا زمانی که از توحید اطلاعاتی نداشته باشم چگونه بدانم وحدت در وجود من بهتر است یا کثرت؟ 

همچنین تا زمانی که ندانم پیامبر معراج رفت آیا تجربه معراج و تقرب حداکثری به خداوند ایدئال زندگی من خواهد شد؟

 

4- این درست است که ما نمی توانیم همه چیز را بدانیم. اما آیا اگر می توانستیم همه چیز را بدانیم رنجهای ما کمتر نمی شد؟ 

جهل یکی از عوامل اصلی رنج است. پس چرا استاد ادعا می کند دانستن همه چیز مطلوب نیست و ستون زندگی دنیایی غفلت است. از طرف دیگر ادعا می کند هدف اخلاق کاهش رنج است.

 

 



پیش بینی:

1- با تکیه بر یک گزاره کلی مطرح می شود. مثلا با تکیه بر این گزاره که «هر آبی در صد درجه به جوش می اید.» پیش بینی می کنیم که اگر این آب هم به دمای صد درجه برسد جوش می اید.

2- پیش بینی به صورت شرطیه بیان می شود و نه حملیه. مثلا «اگر دمای آب به صد درجه برسد به جوش می آید.»


پیش گویی:

پیش گویی به صورت گزاره حملیه مطرح می شود. مثلا اینکه «ان الارض یرثها عبادی الصالحون»

(درس دوم زندگی فیلسوفانه)


سوال:

آیا این حملیه را نمی توان به صورت شرطیه نیز بیان کرد:

«اگر بندگان خدا نیکوکار شوند، وارث زمین خواهند شد.»

این پیش گویی یک قانون هم دارد: هر جامعه ای که نیکوکار باشند، وارث زمین خواهند بود.


پی نوشت:

در اینجا استاد در بیان تفاوت پیش بینی و پیش گویی از نظر پوپر در ابتدای کتاب فقر تاریخی گری استفاده می کند. البته بدون ذکر منبع.

99 درصد از مطالب استاد طوری بیان می شوند که هیچ اشکالی به آن نمی توان گرفت. اما گاهی هم اشکالاتی وجود دارد. مثلا اشکال زیر ناشی از خستگی است و خود استاد آخر جلسه اشاره می کنند که امروز خسته بودم:


در درس اول زندگی فیلسوفانه استاد وقتی در مورد ساحت اراده صحبت می کنند مثالهایی که می زنند همگی به ساحت رفتار مربوط است. مثال استاد: اینکه مدام کار کنیم درست نیست و تعادل به حساب نمی آید. این مثال با اینکه درست است اما مربوط به ساحت کردار است و نه ساحت اراده که به تصمیم ها و خواستن ها و نخواستنها مربوط است. 

البته اراده در عمل تاثیر دارد. اما ابتدا باید تعادل در ساحت اراده تعریف شود تا نتیجه آن در ساحت کردار مشخص شود.