خلاصه ی حرف استاد این است که
اگر حقیقت را واضح بدانیم نمی توانیم دیگران را دوست داشته باشیم. کسانی که دیگران را دوست ندارند گمان می کنند حقیقت واضح و در چنگ آنهاست و دیگران از آن محروم هستند.
اما اگر بپذیریم که همه در تاریکی هستیم دیگر وهابی و بودایی را هم مثل خودمان در تاریکی می بینیم و می توانیم آنها را هم دوست داشته باشیم.
اینجا
نقد:
1- با این مدل داعش را هم می توان دوست داشت.
اما واضح است که افراد داعشی در تاریکی هستند.
هیتلر هم در تاریکی است.
استعمارگرانی که میلیونها انسان را در آفریقا قتل عام کردند و یا به بردگی کشیدند هم در تاریکی بودند.
دلیلی ندارد اینها را دوست داشته باشیم.
2- خود ایشان گرفتار یک پیش فرضی هستند که فکر می کنند واضح است: همه را باید دوست داشت. اما باید بپذیرند که این مطلب را در تاریکی عقل خود ساخته اند. لزومی ندارد انسان همه را دوست داشته باشد و دوست داشتن هیتلر و داعش کاری اخلاقی نیست.
3- برخی حقایق خیلی واضح هستند.
مثل اینکه کودک کشی بد است.
مثل اینکه کسانی که مرتکب کودک کشی می شوند نیز انسانهای رذلی هستند.
4- اختلافهای بین انسانها همیشه در باورها نیست. همه قبول دارند ظلم بد است. اما اختلاف در جای دیگری است. یک عده برای منافع و لذت به باورهایی که خیلی واضح است عمل نمی کنند و بر خلاف آنچه واضح است رفتار می کنند.