نقد استاد مصطفی ملکیان

این وبلاگ روزنامه ای است برای گفتگوی انتقادی پیرامون اندیشه استاد مصطفی ملکیان

نقد استاد مصطفی ملکیان

این وبلاگ روزنامه ای است برای گفتگوی انتقادی پیرامون اندیشه استاد مصطفی ملکیان

استاد مصطفی ملکیان بسیار دقیق است. نقد او راهی برای تمرین منطق و اندیشه است.
خوشحال می شوم که نظر خود را در مورد مطالب کوتاهی که نقل می کنم بیان کنید.

راسل هنگام مرگ خود سخنی گفت که از نظر استاد حکیمانه ترین سخن است:

 

از راسل پرسیدند اگر بعد از مرگ متوجه شدی خدایی هست چه می کنی؟

 

راسل جواب داد: به خدا می گویم یا باید عقل مرا طور دیگری می آفریدی تا تو را بیابم و یا دلایل وجود خودت را روشن تر قرار می دادی تا من با همین عقل تو را بیابم.

 

یک سوال از استاد:

آیا خدا نمی تواند جواب بدهد که مگر پیامبران من صدها بار نگفتند که اگر عقل اسیر شهوت شود دیگر خدا را نمی یابد؟
 

کتاب فیلسوفان بدکردار در مورد شهوت رانی های راسل را حتما ببینید.

 

نظرات  (۴)

و آیا راسل نمی تواند جواب بدهد شهوت را خودت در وجودم قرار دادی؟

آخه فیلسوفان بدکردار شد منبع! اصلا بر فرض راسل شهوت ران و بر فرض هم شهوت باعث شده باشد عقل او اسیر شود (که باز جای سوال است که عقلی که اسیر شده چگونه توانسته آثار فلسفی از خود به جای بگذارد!! مگر این که از نظر شما عقل را فقط کسی دارد که حتما خدا را قبول داشته باشد!!! که حرف خنده دار و بی پایه و اساسی است)

دیگر فیلسوفان ملحد چی؟ آیا همه شهوت ران بودند که به خدا اعتقاد نداشتند؟ اینگونه به همه تهمت می زنید؟!!

التماس تفکر

پاسخ:
بحث از تهمت نیست. عقل می تواند وارسته یا وابسته باشد. وابستگی به قدرت، شهرت یا شهوت مانع آزادی عقل است. عقل اگر وابسته باشد حقیقت را فدای منافع می کند. 

این سخن من نیست. دکارت دخالت اراده در کار عقل را مهمترین عامل خطا می دانست. در دوران معاصر نیز فوکو از نقش قدرت در هدایت عقل بحث کرده است. 

 جواب راسل مبنی بر اینکه شهوت را خودت در وجودم قرار دادی واقعا برای شما قانع کننده است؟
 
شهوت یک کشش است و خود انسان می تواند تسلیم آن باشد یا نباشد.
فیلسوفان بدکردار هم منبع خوبی نباشد در اینکه راسل شهوت ران بود و در برابر زن ضعیف بود تردیدی نیست. او همچنین نوه نخست وزیر بریتانیا بود و   به لطف بی بی سی مشهور شد. 

تهمت چرا کار بدی است اگر خدایی نباشد؟ خصوصا اگر اخلاق نسبی باشد. مثلا اگر من پراگماتیست باشم می توانم بگویم در ا ین بحث تهمت زدن به نفع من است پس کار خوبی است.
شما فقط پشت سر هم یک سری ادعا ردیف کردید بدون اینکه هیچ اثباتی بکنید.
1. شما ابتدا ثابت کن شهوت مانع آزادی عقل است.
2. عقل راسل اسیر شده است
3. علت اسیر شدن آن شهوت او بوده است.
از طرفی از پیامبر نقل حدیث می کنید و از طرف دیگر می گویید چه اشکالی دارد من پراگماتیسم باشد و تهمت بزنم!!! این خود تناقضی را هم برای خودتان حل کنید.
بر فرض محال 3 مورد بالا را هم اثبات بکنید. مگر نمی گویید عقل یا وارسته است یا وابسته؟ چه ضمانتی است که عقل شما وارسته باشد و حکمی که می دهید صحیح باشد؟ شاید از اون 3 عاملی که گفتید مثل قدرت، شهرت و شهوت روی خود شما تاثیر گذاشته و به خاطر منافع خود حقیقت را نادیده می گیرید و حکم غلط می دهید.

پاسخ:
ممنون که توجه می کنید. 

به طور قطع عقل من وارسته نیست. بنابراین احکامی که صادر می کنم ممکن است تحت تاثیر وابستگی هایی باشد که قطعا دارم. 
وارستگی عقل یعنی یک عقلانیت ایدئال  که باید به سمت آن حرکت کنیم و همیشه در راه خواهیم بود و  احتمال خطا وجود دارد. 

بنابراین هر حکمی را که من صادر می کنم شما و هر مخاطب دیگری باید با عقل خودش ارزیابی کند.

این گفتگو و بحثها نیز برای همین است که خطاهای خودم را اصلاح کنم.

 
اما اینکه وابستگی هایی مانند شهوت پرستی و ... مانع آزادی عقل است برای من خیلی روشن است. حتی فکر می کنم حکمی این همانی باشد. البته نه اینکه شهوت مانع آزادی عقل باشد. اینکه شهوت رانی و  اسارت روح، مانع آزادی عقل است. 

این ا ستدلال را هم می توانم مطرح کنم:

1- فردی که اسیر قدرت یا شهرت یا شهوت ا ست وقتی در دوراهی قرار می گیرد که باید بین حقیقت و منافع خودش یکی را انتخاب کند احتمال اینکه دومی را انتخاب  کند، بیشتر است. او برای ترجیح حقیقت بر منافع خود به وارستگی نیازمند است یعنی به نیرویی که بتواند بر امیال خود غلبه کند.

ضمن آنکه فردی که اسیر شهوت است مدام ذهنش به دلبستگی ها معطوف است و کمتر فرصت تعقل و تفکر می یابد. بنابراین تعقل در شرایط وارستگی آسانتر است.

در مورد راسل من لازم نیست حکمی قاطع صادر کنم. فقط احتمال اینکه عقل او به دلیل شهوت رانی دیگر نتوانسته است خدا را بیابد کافی است، تا استدلال او در قیامت باطل شود. 
او در این دنیا از چنین احتمالی آگاه بود و این احتمال به اندازه ای اهمیت دارد که حکمت اقتضا می کند به آن توجه کنیم. عدم توجه راسل یا هر فرد دیگری به این احتمال بار تقصیر را از دوش او بر نمی دارد.

ولترستروف در بین فیلسوفان معاصر در مورد نقش معرفتی گناه زیاد نوشته است. او معتقد است همه انسانها حس خدایاب دارند و این حس با گناه مختل می شود. درست همانگونه که چشم با اسید بینایی خود را از دست می دهد.




ممنون که وقت گذاشتید جواب دادید. چند تا نکته به نظرم میاد می گم

1." به طور قطع عقل من وارسته نیست. بنابراین احکامی که صادر می کنم ممکن است تحت تاثیر وابستگی هایی باشد که قطعا دارم

وارستگی عقل یعنی یک عقلانیت ایدئال  که باید به سمت آن حرکت کنیم و همیشه در راه خواهیم بود و  احتمال خطا وجود دارد

"

بله این دقیقا همون چیزی هست که راسل داره میگه! وقتی به خدا میگه عقل من را طور دیگری می آفریدی تا تو را در یابم یعنی چه؟

 آیا از خدایی که ادعا می شود قادر مطلق و خیرخواه مطلق است توقع دارید یک همچین عقلی خلق کند که تحت تاثیر عوامل مختلف قرار می گیرد و باعث گمراه شدن او می­شود؟ آیا خدا نمی تواند عقلی را خلق کند (به قول شما عقل ایده آل) که روی او هیچ عامل خارجی تاثیر گذار نباشد؟ این چه عقلی است که می تواند تحت تاثیر چیز های دانسته و نادانسته قرار بگیرد و در نتیجه آن را گمراه کند و دچار خطا شود؟

آیا این نظام احسن است؟ مگر عقل جز آفریده های خدا نیست؟ این چه احسنی است که این قدر نقص و ایراد دارد؟

 

2. "اما اینکه وابستگی هایی مانند شهوت پرستی و ... مانع آزادی عقل است برای من خیلی روشن است. حتی فکر می کنم حکمی این همانی باشد. البته نه اینکه شهوت مانع آزادی عقل باشد. اینکه شهوت رانی و  اسارت روح، مانع آزادی عقل است"

 

شما می­توانید یک گزاره ای را بصورت تعقلی یا تعبدی قبول داشته باشید و نظر شما بسیار محترم است ولی نباید توقع داشته باشید چون برای شما مسئله ای بسیار روشن است پس برای بقیه هم باید اینگونه باشد. شما تنها می توانید استدلال کنید و تازه طرف مقابل ممکن است با استدلال دیگر حرف شما را رد کند.

3. "این ا ستدلال را هم می توانم مطرح کنم:

 

1- فردی که اسیر قدرت یا شهرت یا شهوت ا ست وقتی در دوراهی قرار می گیرد که باید بین حقیقت و منافع خودش یکی را انتخاب کند احتمال اینکه دومی را انتخاب  کند، بیشتر است. او برای ترجیح حقیقت بر منافع خود به وارستگی نیازمند است یعنی به نیرویی که بتواند بر امیال خود غلبه کند.

 

ضمن آنکه فردی که اسیر شهوت است مدام ذهنش به دلبستگی ها معطوف است و کمتر فرصت تعقل و تفکر می یابد. بنابراین تعقل در شرایط وارستگی آسانتر است"

 

 

واقعیتش این چیزی که شما نوشتید اصلا استدلال نبود. دوباره پیش خودتون پیش فرض گرفتید شهوت بر عقل تاثیر گذار است و در نتیجه بین دوراهی چنین افرادی که در بند شهوت گرفتار شدند حقیقت را نادیده میگیرند!! در واقع هیچ چیزی را نمی بینم دلیل بر اینکه شهوت بتواند روی تعقل تاثیر بگذارد.

این قسمت استدلال شما منو یاد حرف استاد ملکیان میندازه که می گفت بعضی ها آرزواندیشی دارند یعنی "چون خوش دارم الف=ب پس در نتیجه قطعا الف=ب است". چون خوش دارم شهوت مانع تعقل است پس شهوت مانع تعقل است.

4." در مورد راسل من لازم نیست حکمی قاطع صادر کنم. فقط احتمال اینکه عقل او به دلیل شهوت رانی دیگر نتوانسته است خدا را بیابد کافی است، تا استدلال او در قیامت باطل شود

او در این دنیا از چنین احتمالی آگاه بود و این احتمال به اندازه ای اهمیت دارد که حکمت اقتضا می کند به آن توجه کنیم. عدم توجه راسل یا هر فرد دیگری به این احتمال بار تقصیر را از دوش او بر نمی دارد.

"

شما بین دو گروه خلط می کنید.

  1. کسی که خدا را قبول دارد و به تبع آن دستورات او را قبول دارد ولی با این حال شهوت رانی می کند. (مثل خیلی افراد که می گویند ما مسلمانیم و خدا را قبول داریم ولی تهمت، دروغ و ... خیلی کار های دیگر انجام میدهند)
  2. کسی که اصلا می گوید خدایی وجود ندارد (البته با تعقل و استدلال) و به تبع آن دستوراتی که او می دهد اصلا معنی ندارد و شهوت رانی می کند

به نظر شما این دو گروه نزد خدا به یک گونه قضاوت می شوند؟

راسل می گوید من اصلا با عقل خدا را نیافتم. آیا خنده دار نیست که خدا بگوید مگر من پیامبر نفرستادم که می گفت شهوت بر عقل تاثیر گذار است؟!! اگر حرف او را گوش می دادی من رو با عقل می یافتی!!

راسل خیلی راحت می تواند بگوید من اصلا با عقل تو را نیافتم. چه برسه که بخوام پیامبر تو را قبول داشته باشم و چه برسه به اینکه بخوام سخن او را قبول داشته باشم.

این قسمت هم منو یاد حرف استاد ملکیان میندازه مثال خوبی می زدند مثل این میمونه که یک نفر پاش مشکل داره و لنگ میزنه و بزنیمش بگیم آقا چرا تند راه نمی ری ؟! چرا نمی دویی؟!!! میگه اصلا من تونایی شو ندارم. چرا توقع بیش از حد داری!

وقتی کسی با عقل خدا را نیافت اصلا معنی ندارد حرف بزنیم بگیم چرا حرف پیامبر را گوش ندادی؟ تو که خبر داشتی گناه بر عقل تاثیر میذاره؟!

5." ولترستروف در بین فیلسوفان معاصر در مورد نقش معرفتی گناه زیاد نوشته است. او معتقد است همه انسانها حس خدایاب دارند و این حس با گناه مختل می شود. درست همانگونه که چشم با اسید بینایی خود را از دست می دهد.

"

 

اشکالی ندارد هر کسی استدلالی دارد بگوید ما مشتاقیم!! اگه کتابی می شناسید که توانسته اثبات کند گناه بر عقل تاثیر می گذارد به من معرفی کنید (اینکه ولترستروف یا هر کسی دیگری عقیده دارد کافی نیست باید استدلال بیان شود!)

تشکر

پاسخ:
آیا از خدایی که ادعا می شود قادر مطلق و خیرخواه مطلق است توقع دارید یک همچین عقلی خلق کند که تحت تاثیر عوامل مختلف قرار می گیرد و باعث گمراه شدن او می­شود؟ آیا خدا نمی تواند عقلی را خلق کند (به قول شما عقل ایده آل) که روی او هیچ عامل خارجی تاثیر گذار نباشد؟ این چه عقلی است که می تواند تحت تاثیر چیز های دانسته و نادانسته قرار بگیرد و در نتیجه آن را گمراه کند و دچار خطا شود؟

خداوند عقل را که به معنای امکان فهم است به انسان می دهد. شهوت نیز برای بقای نسل انسان لازم است. اختیار نیز با نظام احسن منافاتی ندارد. 
حالا این انسان با اختیار خودش شهوت را تقویت می کند و بر عقل خودش مسلط می کند. روشن است که در این اتفاق خداوند مقصر نیست. کامل بودن خدا نیز به این معنا نیست که عقل من هم به دلیل آنکه مخلوق خداست کامل باشد. عقل امکان فهم است و هر چقدر تقویت شود تا بی نهایت قابلیت فهم دارد. مشروط به آنکه با شهوت زنجیر نشود و به بیراهه نرود.

 در واقع هیچ چیزی را نمی بینم دلیل بر اینکه شهوت بتواند روی تعقل تاثیر بگذارد.

چون شما بین عقل و شهوت تمایز می گذارید. عقل و شهوت دو جنبه از یک وجود واحد است. تقویت شهوت و تسلط آن یعنی تسلط آن بر روحی که قرار است تعقل کند. چنین تسلطی مانع آزاداندیشی است. 
اینکه گفتم برای من خیلی روشن است منظورم همین بود که عقل و شهوت دو وجود جدا نیستند و دو جنبه از یک وجود هستندکه هر کدام بر دیگری غلبه کند آن را محدود می کند.


مثل این میمونه که یک نفر پاش مشکل داره و لنگ میزنه و بزنیمش بگیم آقا چرا تند راه نمی ری ؟! چرا نمی دویی؟!!! میگه اصلا من تونایی شو ندارم. چرا توقع بیش از حد داری!

اما اگر یک نفر خودش با تغذیه نادرست مسموم شود و از رسیدن به مقصد محروم شود، می توان او را مقصر دانست و از او خواست برای رسیدن به مقصد تلاش کند.
در اینجا تلاش به معنای پرهیز از غذای مسموم است.

واقعا شما فکر می کنید کسی که اسیر شهوت است با کسی که وارسته است از نظر عقلی وضعیت یکسانی دارند؟ 

دو راسل را فرض کنید:
راسل واقعی:
 
چند بار رسما ازدواج کرده است و به همسران رسمی خود نیز وفادار نیست و از آنجا که از اشراف و نوه نخست وزیر بریتانیا است ، به نظام استعماری بریتانیا وفادار است و مدام در بی بی سی حضور دارد و مدام یک مکتب فکری را مطرح می کند که با مکاتب قبلی در تضاد است

راسل دوم:
که از کودکی صرفا به دنبال حقیقت است و در جوانی وقت و فکر را مشغول زن بارگی نمی کند و  در مناسبات قدرت حضور ندارد و تحت تاثیر هیچ حزب و گروهی نیست و دلبسته شهرت و ثروت نیست و صرفا به تعقل و بررسی استدلالهای عقلی مشغول است.

کدام راسل به حقیقت نزدیکتر است و کدام راسل در خطر تحریف حقیقت؟



در این متن فقط شما دوباره یک سری ادعاهای خودتان را تکرار کردید بدون هیچ دلیل و استدلالی!!  مانند زیر:

" تقویت شهوت و تسلط آن یعنی تسلط آن بر روحی که قرار است تعقل کند. چنین تسلطی مانع آزاداندیشی است "

" ....مشروط به آنکه با شهوت زنجیر نشود و به بیراهه نرود "

من برای تمام متن شما نقد دارم ولی چون دوباره اگه بخوام جواب بدم دوباره شما فقط ادعاهای خود را تکرار می کنید!

اگه دوست دارید بحث روشن بشه من دوباره سوالات خود را واضح تکرار می کنم لطفا شما واضح جواب بدید (البته اگه دوست دارید!)

بالاخره شما یک سری ادعا دارید که از نظر خودتان واضح و درست است! و من باز هم می گویم نظرات شما محترم است ولی اگر میخواهید کس دیگر حرف شما را قبول کند باید با استدلال صحبت کنید نه اینکه صرفا دوباره ادعای های خود را تکرار کنید!

ممکن است یک نفر مثلا ادعا کند موسیقی مانع آزاداندیشی و تعقل است. ازش بپرسیم چرا. بعد بگه چون وقتی یک نفر موسیقی گوش دهد عقل او اسیر می­شود و بین دو راهی حقیقت و باطل، حقیقت را نادیده می­گیرد!! این جواب خنده دار نیست؟ چون شما فقط دارید دور خودتون میپیچید!! چیزی را ثابت نمی کنید.

یا اصلا چه کسی گفته شهوت مانع تعقل و آزاداندیشی است! ممکن است کسی ادعا کند اتفاقا برعکس، شهوت رانی باعث تقویت و تیزبینی عقل می­شود! بعد بپرسیم چرا. بگه چون شهوت رانی عقل را از بند رها می کند و می­تواند آزادانه بیندیشد!! این جواب چطور؟ خنده دار نبود؟

لطفا ادعاهای زیر رو بصورت مستدل جواب دهید تا برای ما هم واضح شود

  1. شهوت مانع آزاداندیشی و تعقل است.
  2. عقل راسل اسیر شده است و آزاداندیشی ندارد
  3. علت عدم تعقل و آزاداندیشی او شهوت او بوده است.

لطفا برای این که بحث شفاف تر شود تعریف خود رو از عقل و آزاداندیشی و شهوت برای ما بگید تا مشخص شود (آیا لزوما هر که خدا را نیافت پس آزاداندیش نیست و عقل او اسیر شده است؟ آیا آثار فلسفی یک فرد از اثرات تعقل او نیست؟ چون ظاهرا از کلام شما اینگونه فهمیده می­شود که هرکس نتوانست خدا را بیاید پس عقل او اسیر شده است! اصلا شهوت یعنی چه؟ آیا مثلا کسی که چندین نفر رو صیغه موقت می­کند شهوت ران نیست؟ منظور شما دقیقا از شهوت رانی چیست؟)

ممنون

پاسخ:
خیلی خوب است که تابع استدلال باشیم و مفاهیم را نیز به خوبی تعریف کنیم.
از مفهوم استدلال شروع می کنیم.

وقتی شما درخواست استدلال می کنید، دقیقا چه چیزی را درخواست می کنید.

فقط لطف کنید یک نمونه استدلال که قبول دارید و نشان می دهد که اسارت غرائز مانع تعقل و آزاداندیشی نیست و یا شهوت زنجیر عقل نیست ارائه کنید تا بتوانیم در معنای استدلال با یکدیگر توافق کنیم. 

فقط یک نکته:
عبارتهایی مانند این دو عبارت زیر طعنه آمیز و غیرعلمی است و تکرار آنها باعث می شود بحث ما قطع شود:

 این جواب چطور؟ خنده دار نبود؟
چون شما فقط دارید دور خودتون میپیچید!! 



ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی