احساسات ما گاهی متعلق مشخصی دارند و گاهی ندارند. ترس متعلق مشخصی دارد. مثلا من از سوسک می ترسم. اما دلهره متعلق مشخصی ندارد. آنچه را که متعلق مشخصی دارد عاطفه می نامیم که اگر بروز بدنی و جسمانی داشته باشد هیجان نام دارد. مثل عشق که از زبان بدن قابل فهم است. بر خلاف ناامیدی که نشانه بدنی ندارد.
(جلسه سوم زندگی فیلسوفانه)
سوال:
دلهره آیا خودش موضوع یک تجربه مشخص نیست. یعنی من گاهی تجربه دلهره دارم و گاهی ترس از سگ. در صورتی که دلهره خودش موضوع باشد تفاوتی بین دلهره و ترس باقی نمی ماند. چون در هر دو ، موضوع هست.
در بدبینی و خوشبینی هم که مثال دیگر استاد است برای احساساتی که فاقد موضوع هستند همین تردید وجود دارد. آیا واقعا بدبینی موضوع مشخصی ندارد؟ آخر یک چیزی یا فردی باید باشد که آدم نسبت به آن بدبین باشد.
در این مورد هنوز مطمئن نیستم. فقط سوال کردم.