حکمت «به من چه» از نظر استاد این است که
هر پرسشی که مطرح می شود نخست باید بپرسیم «به من چه؟»
اگر دانستن جواب آن پرسش در زندگی شما تاثیری عملی دارد، پس دنبال پاسخ باشید.
ما نمی توانیم همه چیر را بدانیم. اصلا دانستن همه چیز مطلوب نیست.
حالا به اطلاعاتی که در مدارس به شما یاد داده اند توجه کنید. آیا تا به حال شده بگویید فلان مشکل برای من پیش آمد و مطالبی که در کلاس دوم دبیرستان خوانده ام برایم مفید بود. بیشتر آنچه به ما یاد می دهند در زندگی ما تاثیری عملی ندارد و مفید نیست.
مثالهای دیگر استاد به نقل از عرفایی مثل شمس و ...:
اینکه خدا واحد است چه تاثیری در زندگی ما دارد؟ اینکه پیامبر معراج رفته است یا نه و آیا جسمانی بوده یا خیر چه ربطی به ما دارد؟ تو خودت سعی کن معراج بروی و سعی کن کثرت وجود خود را حل کنی.
(
زندگی فیلسوفانه جلسه 2)چند پرسش:
1-من تا زمانی که اطلاعات مورد نظر را ندانم چگونه می توانم بدانم به من مربوط است یا خیر؟ برای اینکه بدانم مطلبی تاثیر عملی دارد یا خیر اول باید از آن مطلب آگاه شوم.
حتی طرح پرسش هم متوقف بر این است که ما چیزی بدانیم. تا اطلاعاتی در مورد یک موضوع نداشته باشم پرسشی در ان موضوع برای من مطرح نمی شود.
2- آیا مطالب درسی دبیرستان برای شناخت رشته های تخصصی لازم نیست؟ حتی اگر قرار باشد هیچ تخصصی نداشته باشم آیا برای زندگی سواد نگارش و حساب و ... که در مدارس یاد می دهند لازم نیست.
3- من تا زمانی که از توحید اطلاعاتی نداشته باشم چگونه بدانم وحدت در وجود من بهتر است یا کثرت؟
همچنین تا زمانی که ندانم پیامبر معراج رفت آیا تجربه معراج و تقرب حداکثری به خداوند ایدئال زندگی من خواهد شد؟
4- این درست است که ما نمی توانیم همه چیز را بدانیم. اما آیا اگر می توانستیم همه چیز را بدانیم رنجهای ما کمتر نمی شد؟
جهل یکی از عوامل اصلی رنج است. پس چرا استاد ادعا می کند دانستن همه چیز مطلوب نیست و ستون زندگی دنیایی غفلت است. از طرف دیگر ادعا می کند هدف اخلاق کاهش رنج است.