نقد استاد مصطفی ملکیان

این وبلاگ روزنامه ای است برای گفتگوی انتقادی پیرامون اندیشه استاد مصطفی ملکیان

نقد استاد مصطفی ملکیان

این وبلاگ روزنامه ای است برای گفتگوی انتقادی پیرامون اندیشه استاد مصطفی ملکیان

استاد مصطفی ملکیان بسیار دقیق است. نقد او راهی برای تمرین منطق و اندیشه است.
خوشحال می شوم که نظر خود را در مورد مطالب کوتاهی که نقل می کنم بیان کنید.

استاد به حافظ اشکال می کند که چرا حاکمان زمان خود را مدح کرده است.  طنز ماجرا در این است که در زمان حافظ مدام حاکمان عوض می شدند و حافظ که حاکم قبلی را مدح کرده بود مجبور بود حاکم جدید را نیز مدح کند. یعنی حافظ هم حاکم قاتل و هم حاکم مقتول را مدح کرده است.
 
گاهی گفته شده حافظ برای امرار معاش مجبور بود حاکمان را مدح کند تا به او پول بدهند و او ادبیات فارسی را پشتیبانی کند. 
 
اما استاد ملکیان این پاسخ را مسخره می داند. چون برای پول در آوردن که آدم حق ندارد چاپلوسی کند . از نظر استاد حافظ برای امرار معاش می توانست برود و بیل بزند نه اینکه تملق گویی کند.
منبع فایل صوتی: 
https://t.me/s/mostafamalekian?before=3302
 
دفاع از حافظ:
 
استاد توجه ندارند که یک شاعر مانند حافظ در آن زمان به تنهایی یک رسانه بود. وقتی حاکم عوض می شد شاعران به عنوان رسانه های آن زمان باید حاکم جدید را معرفی می کردند. رسانه ای که این کار را انجام نمی داد محکوم به نابودی بود. بنابراین تملق فقط برای پول درآوردن نیست و برای حفظ جان است.
 
  حافظ مجبور بود برای هر حاکمی شعری بسراید . حاکمان انسان معروفی مثل حافظ را رها نمی کردند تا برود و بیل بزند و برای دل خودش شعر بگوید.  
اگر حافظ حاکمان را مدح نمی کرد محکوم به مرگ یا آوارگی بود. پس حافظ حتی اگر برای امرار معاش بیل هم می زد باز مجبور بود مدح حاکمان را بگوید.
 
 
 
 او برای اینکه ادبیات و اشعارش بماند نیز مجبور بود تملق گویی کند. او یک بار طعم  آوارگی و زندان را چشیده بود و می دانست که اگر قرار است در آینده دیوان حافظ وجود داشته باشد باید در این دیوان مدح حاکمان وجود داشته باشد.
 

خرم آن روز کز این منزل ویران بروم

راحت جان طلبم و از پی جانان بروم

گر چه دانم که به جایی نبرد راه غریب

من به بوی سر آن زلف پریشان بروم

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

چون صبا با تن بیمار و دل بی‌طاقت

به هواداری آن سرو خرامان بروم

در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت

با دل زخم کش و دیده گریان بروم

نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی

تا در میکده شادان و غزل خوان بروم

به هواداری او ذره صفت رقص کنان

تا لب چشمه خورشید درخشان بروم

تازیان را غم احوال گران باران نیست

پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم

ور چو حافظ ز بیابان نبرم ره بیرون

همره کوکبه آصف دوران بروم

 

( استاد به طور ضمنی حافظ را به شراب خواری نیز متهم می کند که جداگانه باید در مورد آن بحث کرد. اما یادم هست او یکجا گفته بود آدم یک متن را مطابق با گرایشهای خودش تفسیر می کند و به حافظ مثال زده بود که یک جوان یار و می را در اشعار حافظ مطابق نیازهای جنسی خود می فهمد و همان جوان پیر که می شود همان شعر حافظ را عرفانی ترجمه می کند.)

 

(دوستان منبع خواسته بودند. این بخش از نقد استاد بر حافظ را در نوارهای سخنرانی او شنیدم و الان منبع آن را نمی توانم به یاد بیاورم. در اینترنت می توانید پیدا کنید.)

 

نظرات  (۱)

میگن دفاع بد از حمله به طرف بیشتر ضربه می‌زنه، همینه... چه دفاع بدی کردید واقعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی