استاد بارها فلسفه قدیم را مسخره می کند که وقتی می پرسیم چرا درخت رشد می کند پاسخ می دهند چون قوه نامیه دارد. در حالی که قوه نامیه داشتن همان عربی رشد کردن است و در این پاسخ سوال من عربی شده است و به عنوان پاسخ مطرح شده است.
پی نوشت:
1-استاد هیچ کجا آدرس نمی دهند که کدام فیلسوف رشد درخت را ناشی از قوه نامیه دانسته است. فیلسوفان معمولا برای اینکه تفاوت نبات و جماد را بیان کنند به عربی می نویسند درخت قوه نامیه دارد و معنای این سخن این است که درخت بر خلاف سنگ رشد می کند. اما اینکه چرا درخت رشد می کند اصلا سوالی فلسفی نیست و سوالی مربوط به گیاه شناسی است.
2- خود استاد هم گاهی در بحثهای خود فقط عبارتها را پیچیده می کند. مثلا استاد در بحث از تعادل عاطفی (جلسه اول زندگی فیلسوفانه) تنها مطلبی که بیان می کنند این است که به هر چیزی نباید دلبستگی داشت اما بدون دلبستگی هم نمی توان زندگی کرد و به یک تعادلی نیاز است. اما هیچ معیاری برای تعادل بیان نمی کنند و فقط با عبارتهای مختلف همین مطلب ساده را تکرار می کنند.