استاد در درسهای اخلاق کاربردی و درس تدین تعقلی سه نمونه از روحیات خودش را بیان می کند که جالب است:
1- در کودکی وقتی از من می پرسیدند ساعت چند است وسواس داشتم و فکر می کردم تا من جواب را بدهم چند ثانیه از آن ساعتی که قرار است آن را اعلام کنم گذشته است.
برای همین می گفتم: تقریبا سه و نیم.
بعدا فکر کردم سه که دقیق است و فقط نیم تقریبی است. پس می گفتم: سه و تقریبا نیم.
یک بار عمویم به من گفت این طور ساعت اعلام کردن برای ناسا خوب است. چون فقط برنامه پرتاپ موشک نیاز به این دقت است.
2- من دانشجو که بودم زیاد حرف نمی زدم و سکوتهای طولانی داشتم و در آن زمان حقایقی را می دیدم که قابل بیان نیست. اما از زمانی که استاد شدم و سخنرانی می کنم دیگر نمی توانم آن حقایق را ببینم.
3-سومی را یادم رفت. اما جالب بود.