استاد زندگی فیلسوفانه را در مقابل زندگی مومنانه قرار می دهد. دلیلش این است که :
1- در زندگی فیلسوفانه تابع عقل هستیم و نه تابع یک انسان دیگر.
2- در زندگی فیلسوفانه برابرگرایی حاکم است و انسان دیگری را برتر از خودمان نمی دانیم.
(جلسه اول زندگی فیلسوفانه)
سوال:
چه اشکالی دارد زندگی مومنانه با عقل خود فرد انتخاب شود؟
مثلا با عقل میتوان اثبات کرد که عقل همه پرسشها را پاسخ نمی دهد. در ضمن همین عقل با استدلال نشان می دهد که خدایی هست که به دلیل آنکه خیرخواه انسان است او را هدایت می کند. در این صورت زندگی مومنانه نمونه ای از زندگی فیلسوفانه است و نه در مقابل آن.
2- رجوع به پیامبر معنایش رجوع به عقل پیامبر نیست تا ادعا شود که عقل همه انسانها برابر است.
رجوع به پیامبر رجوع به انسان امانتداری است که پیام خدا را به انسان منتقل می کند. خود پیامبر برابر گرایی را قبول دارد زمانی که می گوید من هم انسانی مانند شما هستم که به من وحی شده است. ان انا الا بشر مثلکم یوحی الی
3- البته برابرگرایی اگر به این معنا باشد که عقل همه انسانها برابر است ادعای بی دلیل است و راهی برای اثبات آن نیست. مثلا عقل استاد ملکیان آیا قوی تر از عقل انسانهای عادی نیست؟