نظر استاد این است که ایمان مقابل یقین است.
ایشان ادعا دارند حتی قرآن نیز ایمان را با تردید و شک و ظن همراه می کند.
مثلا آنجا که قرآن می گوید عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا (عسی یعنی شاید)
یا یظنون انهم ملاقوا ربهم ( ظن در برابر یقین است پس از نظر قرآن مومنین یقینی به ملاقات خدا ندارند و گمان می کنند ...)
خیلی عجیب است. اما:
در اینجا استاد قرآن را اشتباه تفسیر می کنند.
اینکه شاید به مقامی محمود برسی منظور این است که حتی اگر اهل نماز شب هستی باز به خودت مطمئن نباش و همیشه نسبت به ایمان خود مثل بید لرزان باشد.
اینکه من نسبت به ملاقات حضرت حق مطمئن نباشم منظور این نیست که در وجود خدا شک است.
منظور تردید در قابلیت خودم است.
و گر نه قرآن با صراحت می گوید:
تردید در وجود خدا را نفی می کند:
ا فی الله شک فاطر السموات و الارض
پی نوشت:
جالب است که استاد در زندگی فیلسوفانه درس دوم توضیح می دهند که فیلسوف می داند که هیچ یقینی در جهان وجود ندارد.
خوب در این صورت چرا به مومنان که می رسیم از آنها درخواست می کنیم که دلیلی یقینی و غیر قابل تردید ارائه کنند؟
این استاندارد دوگانه نیست که از مومن یقین بخواهیم و از فیلسوف نخواهیم؟